و غير بديهى باشد اجتناب ناپذير است، زيرا
قوه واهمه همواره در محسوسات پذيرفته است و در باره معقولات محض قابل صدق نيست.
بنا بر اين عقل موقع جدا ساختن، در معقولات صرف مورد معارضه و مخالفت احكام قوّه
واهمه واقع مىشود و هرگاه مطلوب عقلانى امرى دشوار باشد چه بسا كه شبيه آن در
احكام وهمى يافت شود و نفس آدمى آن را حق پندارد و مقدّمه استدلال قرار دهد و
نتيجه باطل به دست آورد كه در ظاهر شباهت به حق داشته باشد. اما چون خداوند متعال
از نيروى جسمانى پاك و منزّه است و علم خداوند نيز ذاتى اوست، محال است كه در
احكام قضائيه و قدريّه حق تعالى اشتباهى صورت پذيرد و يا بدان شكى عارض شود، زيرا
شك و اشتباه از ويژگيهاى قواى جسمانى است.
معناى قضا و قدر الهى را پيش از اين توضيح داديم و نيازى به تكرار آن
نيست.
(11003- 10998)
قوله عليه السلام: بل قضاء متقن و علم محكم؛
«حكم خداوند پايدار و دانشش استوار است.» معناى اين عبارت حضرت اين
است، كه كار خداوند از فساد، شبهه و غلط به دور مىباشد.
(11006- 11004)
قوله عليه السلام: و امر مبرم
اين جمله به معناى «قدر» كه توضيح و تشريحى بر قضاى محكم الهى است
اشاره دارد و بخوبى روشن است كه معناى «لحكم» همان استوارى، بىعيب و نقص بودن كار
است وقتى كه كار محكم و استوار باشد انجام آن قطعيّت پيدا مىكند.
(11012- 11007)
قوله عليه السّلام: المأمول مع النقم المرهوب مع النعم، المرجوّ من
النعم (خ)
«كسانى كه دچار خشم خدا باشند. باز هم به او آرزو بستهاند و كسانى
كه داراى نعمتهاى الهى هستند از وى هراسان و بيمناكند.» خداوندى كه هم سختگير و
هم مورد آرزو و برآورنده نياز است، هم نعمت مىدهد و هم مورد ترس كه مبادا بر اثر
ناسپاسى نعمتها را سلب كند.