آنچه تاكنون گفته شد، در باره نفى غرض و
فايده از فعل خداوند بود، امّا منزّه دانستن حق تعالى از فايده و غرضهاى مخصوصى كه
امام (ع) فرموده است به شرح زير مىباشد.
اصولا كسى نيازى به استوارى بخشيدن سلطنت خود دارد كه در پادشاهىاش
نقص داشته باشد، ولى چون خداوند، در همه چيز از همه چيز بطور مطلق بىنياز است،
صحيح است كه بگوييم: در آفرينش هدفى ندارد و از پيشامدهاى روزگار نمىترسد و از
هيچ موضوعى متضرّر نشده يا سود نمىبرد.
ترس و اميد از ويژگيهاى ممكنات بوده موجب نقص و كمال مىشود، و هيچ
يك از اين دو، در باره خداوند متعال متصوّر نيست. چه اين كه حق تعالى در معرض
تغيير و زوال قرار ندارد. بنابه آنچه كه توضيح داده شد، چون خداوند از ناحيه اشيا
تأثيرپذير نيست و از انفعال پاك و منزّه است هيچ يك از امور فوق براى وى
نمىتوانند غرض و هدف باشند و براى كمك طلبى عليه شريك و ضد و مخالفين خود هم اين
امور را انجام نمىدهد؛ زيرا يارى خواستن از غير براى مغلوب ساختن مخالفان، نشانه
ضعف، درماندگى، و ترس است. خداوند درمانده نيست تا كمك بخواهد. در اصل شريك و ضد و
مخالفى ندارد، تا نيازمند ياورى باشد؛ شبه، مثل و مانندى ندارد تا به ياريش
بيايند. هدف امام (ع) از ذكر اين عبارت منزّه دانستن حق تعالى از صفات آفريدگان، و
ويژگيهاى آنان مىباشد.
(10956- 10950)
قوله عليه السلام: و لكن خلايق مربوبون و عباد اخرون
«ولى موجودات، آفريدگانى تحت تربيت خداوند و بندگانى زير فرمان
اويند.» يعنى مخلوقات را از جود، وجود كه همان ريزش خير بر هر پذيرنده خير است
آفريده بى آنكه بخلى و منعى و يا تأخيرى در كار باشد. بدين لحاظ هر چيزى و هر كسى
بنده در اختيار و مملوك اوست و او صاحب اختيار و مالك همه كس و همه چيز مىباشد.
(10971- 10957)
قوله عليه السلام: لم يحلل فى الأشياء فيقال هو فيها كائن.