كارزار كرد سنجيدم. آن گاه ديدم كه در سر
دوراهى قرار گرفتهام و چارهاى ندارم، يا بايد با معاويه كه از بيعت سرباز زده
است بجنگم و يا بايد به آنچه حضرت محمد (ص) آورده است منكر شوم، زيرا پيكار با
ياغيان در صورت توانايى و قدرت بر امام زمان واجب و ترك آن در حكم انكار واجبات
است. بنا بر اين مداوا به وسيله جنگ را بر خويشتن آسانتر از عذاب الهى و مرگهاى
اين جهان را آسانتر از مرگهاى آن جهانى دانستم، و به جنگ اقدام كردم» [1]
[شرح]
(9971- 9931) كلام حضرت كه مىفرمايند: «تداكّوا ...» اشاره است به
نوع عملكرد يارانش در باره جنگ صفين، چون امام (ع) آنها را به مدتى طولانى از
آمادگى براى جنگ بازداشته بود. و امام (ع) اصحابش را به دو دليل از عجله كردن، در
باره كارزار منع مىكرد.
1- اول آن كه شيوه رفتار آن بزرگوار در جنگها اين بود كه به دشمن
فرصت مىداد تا جنگ از ناحيه وى آغاز شود و دشمن مسئول عواقب كارزار باشد.
2- دوّم آن كه در چگونگى با خصم، تمام جهات مصلحت را در نظر مىگرفت،
بىآن كه در اصل جنگ با طاغيان و متمرّدين كه يك واجب بود ترديد داشته باشد، زيرا امام
(ع) مأموريّت داشت كه با مخالفان كه مخالف حق بودند برخورد قاطع داشته باشد. آرى
تأمّل حضرت براى به دست آوردن انديشه نيك در كيفيت برخورد، و فرصت دادن به دشمن
بود كه محتمل بود حق را دريافته به طاعت باز گردد و موجب ريختن خون مسلمين نشود،
چنان كه اين حقيقت را در گفتار آينده خود بصراحت فرمودهاند. سپس حضرت ازدحام آنها
را با بيان
[1] ترجمه متن كلام حضرت با توجّه به آنچه شارح بزرگوار آوردهاند
انجام گرفت. امّا شارحان ديگر و مترجمين نهج البلاغه صدور اين كلام را به هنگام
قتل عثمان و هجوم شورشيان بر در خانه حضرت براى بيعت دانسته، و عاقبتنگرى و
دورانديشى حضرت براى قتال شورشيان بصره «طلحه و زبير» در جنگ جمل بوده است.
كه آيا با خواستههاى آنان موافقت نمايد، و يا سزاى پيمان شكنىشان
را كف دستشان بگذارد.