سودمندترين، رأى و نظر آن است كه از
ناخالصيهاى شهوت و غضب و خشم بدور باشد. رأى حضرت در جريان حكميّت بدور از هر
پيرايهاى اظهار گرديده است آرى اگر امر و فرمان قصير اطاعت مىشد. اين ضرب المثل
عرب بوده كه به هنگام مخالفت با يك حقيقت آورده مىشده است، و حضرت در اين مورد
اين ضرب المثل را آوردهاند. امّا جريان به وجود آمدن اين ضرب المثل:
يكى از پادشاهان به نام «جذيمة» پدر «زباء» ملكه جزيرة العرب را كشت،
«زباء» بىدرنگ از روى خدعه و فريب قاصدى، پيش «جذيمة» فرستاد و از او خواست كه به
جزيرة العرب بيايد و با ملكه ازدواج كند تا در صورت بوجود آمدن فرزندى وارث هر دو
پادشاهى باشد. جذيمة دعوت ملكه را پذيرفت و با هزار سواره و مرد جنگى به راه افتاد
اما سپاهيان ديگر خود را همراه نبرد و تحت فرماندهى خواهرزاده خود «عمرو بن عدى»
قرار داد.
قصير كه از وزرا و طرف مشورت «جذيمه» بود، صلاح نمىدانست كه پادشاه
به اين سفر اقدام كند. ولى «جذيمة» پيشنهاد قصير را قبول نكرد. هنگامى كه به محدوده
جزيرة العرب رسيدند. لشكر عظيمى بعنوان استقبال از طرف ملكه زبّاء اطراف سپاهيان
«جذيمة» را گرفتند و هيچ نوع احترام و اكرامى از پادشاه به عمل نياوردند. دوباره
قصير كه وضع را چنين ديد، به پادشاه گفت: نظر من اين است، كه شما از همين جا باز
گرديد، زيرا حيلهاى در كار است، دعوت كننده شما يك زن است و طبيعت زنها مكر و
فريب و نيرنگ است. ولى باز «جذيمة» به گفته قصير اعتنا نكرد. هنگامى كه وارد جزيرة
العرب شدند و به دربار ملكه رسيدند، زبّاء دستور داد پادشاه را كشتند، قصير كه از
اين پيشآمد سخت ناراحت بود گفت: سخن قصير پذيرفته نمىشود «لا يطاع لقصير امرء»
اين جمله قصير بعدها، براى هر نصيحت كنندهاى كه داراى نظر درستى باشد و از رأى و
نظرش تبعيّت نشود، ضرب المثل شده است.