3- مجاز مفرد و مركب
با هم- مانند سخنى است كه نسبت به كسى كه او را دوست مىدارى مىگويى: احيانى
اكتحالى بطلعتك، ديدار تو مرا زنده كرد.
زيرا احيا و
اكتحال دو لفظ مفردى هستند كه در غير معناى قراردادى به كار رفتهاند (احيا به معناى
زنده كردن و اكتحال به معناى سرمه كشيدن است) و باز نسبت دادن احيا به اكتحال
مركّب مجازى است زيرا در واقع مناسبتى بين احيا و اكتحال وجود ندارد. اين تقسيم
بندى در مجاز از عبد القاهر نحوى است.
بحث چهارم-
در اقسام مجاز:
آنچه كه امام
فخر الدين نقل كرده است دوازده قسم است به طريق زير:
1- اسم سبب
را بر مسبّب اطلاق كنيم و داراى چهار وجه است:
الف- سبب
فاعلى مثل اطلاق حركت چشم بر ديدن مانند اين كه مىگويى «نظرته» نگاه كردم او را
به معناى ديدم او را.
ب- سبب غايى
مانند نامگذارى انگور به خمر.
ج- سبب صورى
مانند نامگذارى دست براى قدرت.
د- سبب قابلى
مانند اطلاق جريان بر مجراى آب به جاى آب. مىگويند وادى جريان پيدا كرد كه منظور
جريان آب در وادى است.
2- مسبّب را
مجازا بر سبب اطلاق كنند مانند اين كه بيمارى سخت را مرگ بنامند (مرگ مسبّب،
بيمارى سخت سبب كه مجازا مسبّب را بر سبب اطلاق كردهاند). بايد توجه داشت كه سبب
را به جاى مسبّب به كار بردن بهتر است، زيرا سبب معيّن موجب مسبّب معيّن مىشود
ولى مسبّب معيّن حتما نتيجه سبب معيّن نيست.
در بين اسباب
ياد شده، سبب غايى بهترين سبب است به دليل رابطه علّى و معلولى كه هر كدام به تنهايى
مىتواند دليل براى نيكو بودن مجاز قرار گيرد ولى بقيه اسباب چنين نيستند مانند
انگور براى شراب كه انگور علّت شراب است.