(3441- 3359)
ابو عبد اللّه روايت كرده است كه على (ع) براى طواف خانه خدا حركت كرد و تصميم
گرفت كه طلحه و زبير را تعقيب كند و با آنها بجنگد. فرزندش حسن (ع) پيشنهاد كرد آنها
را تعقيب نكند و به فكر جنگ با آنها نباشد، امام (ع) در جواب پيشنهاد فرزندش اين
كلام را ايراد فرمود.
در باره علّت
نقض بيعت طلحه و زبير چنين روايت كردهاند كه پس از مدتى كه از بيعت آنها با امام
(ع) گذشت نزد آن حضرت رفتند و گفتند تو مىدانى كه عثمان بر ما ستم روا داشت و در
تمام مدت خلافتش به بنى اميّه متمايل بود و از آن حضرت خواستند كه استاندارى دو
شهر كوفه و بصره را به آنها واگذار كند، امام (ع) فرمود باشد تا فكر كنم. بعد با
عبد اللّه بن عبّاس در اين مورد مشورت كرد، امّا او مصلحت نديد وقتى كه طلحه و
زبير مجدداً به نزد حضرت آمدند امام (ع) خواسته آنها را ردّ كرد و آنها از اين امر
به خشم آمدند و كردند آنچه كردند.
اصمعى در
مورد لغت «لدم» گفته است: انداختن سنگ ريزه يا مثل آن بر زمين است. اين گفته و
معنى قوى و استوار نيست.
و نيز
گفتهاند كه كفتار به نوعى سرگرم شده و در لانه خود باقى مىماند تا صيد نشود،
همچنين در نحوه صيد كفتار نقل كردهاند كه صيّادان در جلو لانه او سنگ مىگذارند و
با دستشان به در لانه مىزنند و كفتار سنگ را صيد مىپندارد و براى شكار آن از
لانه خارج مىشود ولى خودش صيد مىشود.
گفتهاند كفتار
از نادانترين حيوانات است و از حماقت آن چنين گفتهاند كه صيّادان وارد لانه آن
شده و مىگويند اين كفتار نيست و يا مىگويند اين كفتار مست است، كفتار بىحركت
مىماند تا پايش را با ريسمانى كه تهيه