عقايدشان پراكنده
خواهد شد، زيرا پيامبر (ص) امام (ع) را بر امور مطّلع كرده و ذهن او را آماده
ساخته بود چون عدّهاى از مردم در آن زمان از عمر و بسيارى از عثمان نفرت داشتند،
چه رسد به معاويه.
گروهى بودند
كه خود را براى خلافت شايسته دانسته و آن را براى خود مىخواستند و بر اين باور
بودند كه خلافت بعد از ابو بكر به آنها خواهد رسيد.
وقتى كه كار
به اين صورت باشد، چنانچه علمى كه آن حضرت از عاقبت كار داشت ديگران مىداشتند
نظام موجود حاصل نمىشود و عدّهاى از رسيدن خلافت به امام (ع) مأيوس مىشدند.
بعضى از خشونت عمر مىترسيدند و از او نفرت داشتند و بعضى ديگر از بنى اميّه و
اعمالشان متنفّر بودند. با اين ترتيب امام (ع) اضطراب انديشه مردم را از باب
مبالغه به لرزش طناب در چاه بسيار عميق تشبيه كرده است كه تشبيه معقول به محسوس
است. هر چقدر چاه عميقتر باشد لرزش طناب به دليل بلندى آن بيشتر خواهد بود، يعنى
در اين وضع اضطراب مردم بيشتر و اختلافشان شديدتر مىشود.
بنا به قول
بعضى مقصود امام (ع) از عبارت اين است كه آنچه مرا مانع از مطالبه خلافت و جنگ شد اشتغال
من به امورى بود كه از علم به احوال آخرت و مشاهده نعمتها، و گرفتاريهاى قيامت
بوده است، كه اگر از آنچه مىدانستم پرده برمىداشتم و ديگران مىدانستند همچون
لرزش ريسمان بلند در چاه گود از خوف خدا مىلرزيدند و از عتاب او هراسناك مىشدند
و يا به پاداشهاى آخرت شوق پيدا مىكردند و از رقابت در امر دنيا فراموش مىكردند.
احتمال دارد كه امام (ع) معناى اخير را قصد كرده باشد. اگر تمام اين خطبه به دست
ما مىرسيد، شايد مقصود امام (ع) روشن مىشد كه اكنون بر آن واقف نيستيم.