بزرگ باشد به تيرگى و
تغيير و نقص آميخته است، و اشاره به اين است كه امر خلافت در آن زمان مشكلاتى در
بر داشته است. تشبيه خلافت به آب گنديده و لقمه گلوگير روشن است زيرا مدار زندگى
بر آب و غذاست و مسأله خلافت (وقتى مقصود از آن دنيا باشد) از بزرگترين اسباب
دنيوى است و به آب و غذا مشابهت پيدا مىكند و در اين صورت آب و غذا را استعاره
آورده و كنايه از چيزهايى دانسته است كه طالبان دنيا از خلافت مىخواهند، و چون آب
گنديده و لقمه گلوگير مقصود آب و غذاى مطبوع را نقض مىكند موجب تنفّر نفس از
پذيرفتن آنها مىشود و چون خلافت موجب درگيرى و رقابت و نزاع بين مسلمين بوده و
بىدوام و از بين رفتنى است و به همين دلايل موجب تنفّر و عدم لذّت مىشده و امام
(ع) آب گنديده و لقمه گلوگير را كنايه از خلافت دانسته تا جوشش بنى هاشم را كه
معتقد به قيام براى به دست آوردن خلافت بودهاند فرو نشاند، مانند اين است كه امام
(ع)
فرمودهاند:
«خلافت لقمهاى است گلوگير و جرعهاى است ناگوار.»
(3312- 3304)
فرموده است: و مجتنى الثّمرة لغير وقت ايناعها كالزّارع بغير ارضه امام (ع) با اين
سخن توجّه مىدهد كه اكنون وقت مطالبه خلافت به دليل نداشتن يار و ياور و غيره
نيست و خواستار خلافت در چنين موقعيّتى را كنايه از ميوه چينى دانسته است كه در
غير فصل ميوه مىچيند، زيرا ميان ميوه چين و خواستار خلافت لذّت مشتركى است. سپس
آن را كه در غير فصل ميوه مىچيند به زارعى تشبيه كرده است كه در زمين ديگران
زراعت مىكند و وجه شباهت در هر دو مورد نداشتن سود است، زيرا زارعى كه در زمين
غير زراعت مىكند بيم آن است كه مانع تصرّف او شوند و تلاش او بيهوده شود و از
كارش سود نبرد، و همين طور كسى كه در غير فصل ميوه مىچيند سودى از آن نمىبرد.
خواهان خلافت در آن شرايط مانند عمل اين دو كس است و نفعى از تلاش خود نمىبرد.