(اصل البحر): آبى كه گودال
وسيعى دارد. در عرف گاهى به درياى شور گفته مىشود.
(تموّج
البحر): موج يافتن آب و بالا آمدن آن كه حكايت از هيجان و حركت دريا مىكند.
(مخض): به
حركت در آمدن.
(مائر): حركت
دار.
(عبّ): بالا
آمد و بشدّت خارج شد.
(منفهق):
وسيع.
(مكفوف):
چيزى كه پايين نمىآيد.
(سمك البيت):
سقف خانه.
(عمد): جمع
كثره است براى ستونهاى خانه.
(سقاء): ظرف
شير يا آب.
(عباب): آب
زياد.
(زكام): آب
انباشته.
(تسويه):
برابرى و تعديل.
(سقف): اسم
است براى آسمان.
(سموك):
ارتفاع و بلندا.
(عامّة
البيت): ستون خانه كه خانه بر آن استوار است.
(دسار): هر
چيزى كه براى محكم كردن چيزى بكار مىرود مانند ميخ و ريسمان و نظايرشان.
(مستطر):
پراكنده.
(فلك):
آسمان. گفته شده كه واژه فلك از چرخ ريسندگى دايره شكل گرفته شده است.
(رقيم): اسم
ديگر براى فلك است. و از رقم به معناى نوشتن و نقاشى گرفته شده است. چون ستارگان
شبيه خطوط نقاشى هستند.
(اطوار):
حالات مختلف و انواع متباين. كسائى گفته است. ملائك در اصل مألك با تقديم همزه بر
لام بوده و از الوك كه به معناى رسالت است گرفته شده سپس مقلوب شده و لام قبل از
همزه آمده است. و گفته شده ملك در اصل ملئك بوده است و به خاطر كثرت استعمال همزه
حذف شده و ملك تلفظ شده و هنگامى كه جمع مىبندند همزه را باز مىگردانند و ملائكه
و ملائك مىگويند.
(سأم): ملال،
خستگى (مرق السهم): به تيرى گفته مىشود كه از يك طرف وارد و از طرف ديگر خارج شود
(تلفع): به جامه پيچيده (سدنه): جمع سادن به معناى دربان و نگهبان.
(قطر):
اطراف، ناحيه (ركن): طرف، جانب (نظائر): مانندها.
[ترجمه]
با قدرت
كامله خويش خلايق را آفريد و بدون آن كه انديشهاى به كار برد و يا از تجربهاى
استفاده كند و يا در خود جنبش و حركتى پديد آورد و همّتى به خرج