پس فرمود: نيست هيچ مردى از دنيا در سرور
و شادى مگر اين كه در پى در آورد او را بعد از آن شادى بگريه و زارى، و ملاقات
نكرد هيچ أحدى از خير و منفعت دنيا بشكمى مگر اين كه بخشش نمود بآن از دشوارى و
مشقت خود آتشى را، و نباريد بأحدى در دنيا باران نرم آسانى و رفاهيّت مگر اين كه
ريخته شد بر او باران بزرگ قطره از أبر بلا و مصيبت، و سزاوار است زمانى كه بامداد
كند مر او را داد ستاننده آنكه شبانگاه كند او را تغيير نماينده و ناخوش شمرنده، و
اگر بسيار خوش و شيرين باشد جانبى از آن دنيا تلخ مىگردد جانبى ديگر از آن، و
ناخوشى مىآورد، نرسد هيچ مردى از طيب عيش و نعمت دنيا برغبت و ارادتى مگر اين كه
پوشانيد و بار كرد او را از حوادث و مصائب خود تعب و مشقّتى، و شبانگاه نكرد احدى
از دنيا در بال امنيت و آسايش مگر اين كه صباح نمود بر پرهاى دراز خوف و ترسى.
دنيا بسيار
فريبنده است فريب است آنچه در او است، فنا يابنده است فانيست آن كسيكه بر او است،
هيچ خير و منفعتى نيست در چيزى از توشهاى دنيا مگر پرهيزكارى و تقوى، هر كس كه
اندك نمود از لذايذ دنيا و شهوات آن بسيار خواست از چيزى كه ايمن گرداند او را از
عذاب قيامت و هر كس كه بسيار خواست از شهوات دنيا بسيار خواست از چيزى كه هلاك
نمايد او را در آخرت و زايل شد بعد از اندك زمانى از آن.
بسا اعتماد
كننده بدنيا كه دردمند ساخت او را، و بسا صاحب اطمينانى بسوى آن كه در خاك هلاك
انداخت او را، و بسا صاحب عظمتى كه گردانيد او را حقير و بىمقدار، و بسا صاحب
نخوتى كه گردانيد او را ذليل و خوار، سلطنت و پادشاهى آن دوران كننده است از دستى
بدستى، و عيش آن كدر آميز است و آب شيرين آن شور است و بيمزه، و حلاوتهاى آن تلخ،
و طعامهاى آن زهرهاى قاتل است، و ريسمانهاى آن پوسيده است، زنده آن در معرض مرگست
و صحيح آن در معرض ناخوشى است، ملك و مال آن ربوده شده است، و عزيز آن مغلوب