پس بكشيد او را و اگر چه شود آن شخص در
زير عمامه من، و جز اين نيست كه تحكيم ساخته شدند آن دو نفر حاكم تا اين كه زنده
سازند چيزى را كه زنده ساخته آن را قرآن، و بميرانند چيزى را كه ميرانيده آن را
قرآن، و زنده گردانيدن آن عبارت است از اجتماع و اتفاق بآن، و ميرانيدن آن عبارت
است از افتراق از آن پس اگر كشيده بود ما را قرآن بسوى ايشان تبعيّت ايشان
مىكرديم، و اگر كشيده بود ايشان را بسوى ما متابعت مىكردند ما را پس نياوردم پدر
مباد شما را بجهة شما شرّى را، و فريب ندادم شما را از كار شما، و مشتبه نكردم آن
كار را بر شما، و جز اين نيست كه جمع شد رأىهاى رؤساى شما بر اختيار كردن دو مرد،
أخذ پيمان كرديم از ايشان كه تجاوز نكنند از حكم قرآن پس متحيّر و سرگردان شدند از
آن، و ترك كردند حق را و حال آنكه مىديدند حق را و بصير بودند بآن و بود ظلم و
جور آرزوى ايشان، پس بگذشتند بآن و حال آنكه سابق شد استثنا كردن ما بر ايشان در
حكم كردن بعدالت و قصد كردن مر حق سوء راى ايشان را، و حكم بجور ايشان را يعنى در
أول أمر استثنا كرده بوديم كه اين دو نفر اگر انديشه بدو حكم جور نمايند معتبر
نخواهد شد.
و من خطبة
له 7 فيما يخبر به عن الملاحم بالبصرة و هى المأة و الثامنة و العشرون
من المختار فى باب الخطب
و شرحها فى
فصلين
الفصل
الاول
يا أحنف
كأنّي به و قد سار بالجيش الّذي لا يكون له غبار و لا لجب و لا قعقعة لجم و لا
حمحمة خيل، يثيرون الأرض بأقدامهم كأنّها أقدام النّعام.