اين فصل
متضمن اخبار از ابتلاء اهل روزگار به بني اميّة كجرفتار و زوال ملك از آن طايفه
بدكردار است مىفرمايد:
تا اين كه
گمان ميكند گمان كننده اين كه دنيا محبوس است و مربوط به بني أميه در حالتى كه
نشان مىدهد بايشان منفعت خود را، و وارد ميكند ايشان را بآب صافي خود، و رفع
نمىشود از اين امت تازيانه دنيا و نه شمشير آن و حال آنكه دروغ گفت گمان برنده آن
يعنى ظن او بدوام دولت بني أميّة فاسد است بلكه آن دولت ايشان چيز قليل و حقيرى
است از لذت زندگانى بمنزله آبى كه از دهن مىاندازند، ملتذ ميشوند با آن زمانى پس
بيندازند آنرا بالمرّه چون انداختن لقمه از دهان، و اين كنايه است از زوال ملك
ايشان بالكلّية.
و من خطبة
له 7 و هى السّابعة و الثمانون من المختار فى باب الخطب
و هي مرويّة
في كتاب الرّوضة من الكافي باختلاف كثير تطلع عليه إنشاء اللَّه بعد الفراغ من شرح
ما أورده السيد (ره) في الكتاب و هو قوله 7:
أمّا بعد
فإنّ اللَّه سبحانه لم يقصم جبّاري دهر قطُّ إلّا بعد تمهيل و رخاء، و لم يجبر عظم
أحد من الامم إلّا بعد أزل و بلاء، و فى دون ما استقبلتم من عتب، و استدبرتم من
خطب معتبر، و ما كلّ ذي قلب بلبيب، و لا كلّ ذي سمع بسميع، و لا كلّ ذي ناظر