دنياك على آخرتك و لا أن تتّبع هوى نفسك
أو تأمر النّاس بالبرّ و تنسى نفسك[1]، أو تقول ما لا تفعل، فقد كبر
مقتا عند اللّه أن تقولوا ما لا تفعلون[2]
فالويل كلّ الويل لمن اتّبع هواه و باع آخرته بدنياه.
عجبت لمبتاع الضّلالة بالهدى
و من يشترى دنياه بالدّين أعجب
و أعجب من هذين من باع دينه
بدنيا سواه فهو من ذين أعجب
الترجمة
و شخصى ديگرى
هست كه نسبت داده شده بأهل علم و حال آنكه عالم نيست پس كسب نمود جهالتها را از
جهال روزگار و ضلالتها را از گمراهان نابكار، و نصب نمود از جهة فريفتن مردم
دامهاى حيلها را از ريسمانهاى فريب و از گفتار دروغ، بتحقيق كه حمل كرده كتاب مجيد
را بر رأيهاى باطل خود، و ميل داده حق را بر آرزوهاى عاطل خود، أيمن مىگرداند
مردم را از گناهان عظيم و آسان مىگرداند جرمهاى بزرك را. مىگويد كه وقوف ميكنم و
باز مىايستم از شبههها و حال آنكه در آنها افتاده، و مىگويد كه اعتزال ميكنم و
كنارهجوئى مىنمايم از بدعتها و حال آنكه در ميان آنها خواب كرده، پس صورت آن مثل
صورت انسان است و قلب آن مثل قلب حيوان، پس نمىشناسد باب هدايت را تا پيروى كند
آن را، و نه باب ضلالت را پس باز ايستد از آن، پس اين شخص كذائي مرده زنده است چه
متّصف است بجهل ابدى كه موت است در صورة حياة.
الفصل
الثالث
فَأَيْنَ
تَذْهَبُونَ، و أَنّى تُؤفَكُونَ، وَ الْأَعْلامُ قائِمَةٌ، وَ الْآياتُ
[1] ( 1) قال تعالى أ تأمرون الناس بالبرّ و تنسون
أنفسكم منه