واجب الوجودى را رواست هر وقتى كه طلوع
نمود ستاره و در غروب افتاد، و ستايش بى حد معبود بحقّى راست در حالتى كه ناياب
شده نيست إحسان او و جزا داده و برابر كرده نيست انعام او پس از حمد الهى و شكر
نامتناهى پس بتحقيق فرستادم پيشرو لشكر خود را بجانب صفين، و أمر كردم ايشان را
بلازم شدن و مكث نمودن در اين جانب فرات تا اين كه بيايد بايشان فرمان من، و
بتحقيق كه مصلحت را در اين ديدم كه قطع كنم آب فرات را يعنى بگذرم از فرات و
متوجّه شوم بطرف گروهى اندك از شما در حالتى كه وطن گرفتهاند آن گروه در كنار شط،
پس بر پاى كنم ايشان را با شما و متوجه شوند بسوى عدوى شما، و بگردانم ايشان را از
مددهاى قوت شما در وقت پيدا شدن امارة محاربه
و من خطبة
له 7
و هى التاسعة
و الاربعون من المختار فى باب الخطب الحمد للّه الّذي بطن خفيّات الأمور، و
دلّت عليه أعلام الظّهور، و امتنع على عين البصير، فلا عين من لم يره تنكره، و لا
قلب من أثبته يبصره، سبق في العلوّ فلا شيء أعلا منه، و قرب في الدّنوّ فلا شيء
أقرب منه، فلا استعلائه باعده عن شيء من خلقه، و لا قربه ساواهم في المكان به، لم
يطلع العقول على تحديد صفته، و لم يحجبها عن واجب معرفته، فهو الّذي تشهد له أعلام
الوجود، على إقرار قلب ذي الجحود، تعالى اللّه عمّا يقول المشبّهون به و الجاحدون
له علوّا كبيرا.