و الحرص رذيلة الافراط فيها، و اليأس
رذيلة التفريط فيها، و استخرج من لفظ الغضب فضيلة الشجاعة و كظم الغيظ و هكذا، و
لا يخلو كلامه من التعسّف.
إلّا أن
يقال: إنّ قوله 7 في آخر كلامه (فكلّ تقصير به مضرّ و كلّ إفراط له
مفسد) ضابطة كلّية لاستخراج الفضائل و الرذائل و الصفات المحمودة و
المذمومة من هذه المواد الّتي بيّنها.
و يشبه كلامه
هذا ما ورد في كتاب العقل و الجهل من الكافى في رواية سماعة ابن مهران قال: كنت
عند أبي عبد اللَّه 7 و عنده جماعة من مواليه فجرى ذكر العقل و الجهل،
فقال أبو عبد اللَّه 7: اعرفوا العقل و جنده، و الجهل و جنده تهتدوا،
قال سماعة: فقلت: جعلت فداك لا نعرف إلّا ما عرّفتنا- إلخ.
و قد شرحت هذا
الحديث الشريف شرحا وافيا، فمن أراد الاطلاع فليرجع إلى ج 1- من شرحنا على الاصول
من الكافي الشريف.
الترجمة
فرمود: محقق
است كه به بند دل اين انسان قطعه گوشتى آويخته است كه شگفتانگيزترين هر آنچه در
او هست ميباشد و آن دل است، و براى آن مايههائيست از حكمت و اضدادى كه مخالف حكمت
هستند، اگر براى او اميدى رخ دهد طمع وى را خوار سازد، و اگر طمع وى را از جا
برانگيزد دچار آزى شود كه نابودش سازد، و اگر نوميدى او را فرا گيرد افسوس او را
بكشد و اگر خشم بر او عارض شود غيظ و خلق تنگى بر او سخت بتازد، و اگر بسعادت دلخوشى
و رضا نايل گردد خوددارى و محافظهكاري را از ياد ببرد، و اگر ترس و بيم بوي در
آيد حذر و احتياط او را بخود وادارد، اگر أمن و آسايش سايه بر سرش اندازد غفلت او
را از بن براندازد، اگر دچار سوك و مصيبت گردد بيتابى وى را رسوا كند، و اگر مال و
دارائى بدستش افتد سركشى ثروت بدامش كشد، و اگر تنگدستى و نداري او را بگزد بلا و
گرفتاري مشغولش كند، و اگر گرسنگى جانش را بفرسايد ناتوانى و سستى بزمينش نشاند، و
اگر شكم را پر كند