مردمى باشند كه زمين را آسايشگاه خود
دانسته و خاكش را بستر نموده و آبش را بجاى عطر بحساب آوردهاند، قرآن را شعار
دلنشين خود ساخته، و نياز بدرگاه خدا را شيوه هميشگى خود دانستهاند، سپس يكباره
دل از دنيا كنده و رشته دوستى آنرا بريدهاند بروش مسيح.
اى نوف
براستى كه داود در مانند اين ساعت از شب قيام كرد، پس فرمود:
راستى كه اين
همان ساعت است كه هيچ بندهاى در آن نياز بدرگاه بىنياز نبرد جز آنكه اجابت شود،
مگر اين كه گمركچى يا كدخدا، يا دژخيم شهربانى يا طنبورزن، و يا طبّال باشد.
گفت حديثى درست، نوف بكالي
يار شباهنگ پايگاه معالى
نيمه شبى ديدهام بديد علي را
برشده از بسترش چه درّ لالى
داشت نظر سوى اختران شب افروز
بود در انديشه مقدّم و تالى
گفت بمن خفتهاى و يا كه تو بيدار
گفتمش اى مير مؤمنان نخفته فمالى؟
گفت كه اى نوف خوش بحال كسانى
دل ز جهان كردهاند يكسره خالى
زاهد دنيا شدند و طالب عقبى
پشت بسافل نموده روى بعالى
كرده بساط گزين زمين خدا را
بسترى از خاك نرم كرده نهالى
طيب ز آب و شعار خويش ز قرآن
ساخته و وز دعا حفاظ ليالى
دست ز دنيا بريده همچو مسيحا
بهر عبادت بدست كرده مجالي
نوف در اين وقت بد كه حضرت داود
كرد بدرگاه حق قيام بحالى
گفت كه اين ساعت است خاص اجابت
هر كه دعا كرد برد بهره عالى
كر كه نه عشار و كدخدا و نه شرطى است
صاحب طنبور و طبل نيست بحالى
الحادية و
المائة من حكمه 7
(101) و
قال 7: إنّ اللَّه افترض عليكم فرائض فلا تضيّعوها