و انكارش كنى، همان حقائقى كه بگوش خود
فرا گرفتى و در دلت انباشتهاند و بخوبى مىدانى.
پس از كشف
حقيقت راه ديگرى جز گمراهى و ضلالت نيست، و پس از تمامى بيان و حجّت جز شبهه سازى
وجود ندارد، از شبهه سازى و فريب كارى و عوام فريبى بر كنار شو، زيرا كه دير زمانى
است فتنه و آشوب پردههاى سياه خود را گسترده و با تيرگى خود ديدههاى كوته بين را
كور و نابينا كرده.
نامهاى از
تو بمن رسيد كه سرتاسر سخن بافيها و دگرگونيها داشت، منطق درست و خير خواهى در آن
سست بود و بمانند افسانههائى بود كه از دانش و بردبارى در نگارش آن بهرهاى نبود،
بمانند مردى شدى كه از خاك تيره گوهر جويد و در تاريكى شب خار بر آرد، و گام فرا
مقامى برداشتى كه بسيار از تو دور است، و نشانهاش ناجور، كركس را بدان ياراى
پرواز نيست و با ستاره عيّوق دمساز است.
پناه بر خدا
كه تو فرمانروا بر مسلمانان گردى و پس از من در خرد و درشت كار آنها مداخله كنى يا
من در اين باره براى تو بر يكتن از آنان قرار و تعهّدى امضاء كنم.
از هم اكنون
خود را درياب و براى خويش چاره انديش، زيرا اگر كوتاه آئى تا بندگان خدا بر سر تو
آيند كارها بر تو دشوار گردد و درهاى نجات بروى تو بسته شوند و از آن مقامى كه
امروزه از تو پذير است با زمانى، و السّلام.
المختار
الخامس و الستون الى عبد اللّه بن العباس،
و قد تقدم
ذكره بخلاف هذه الرواية أمّا بعد، فإنّ المرء ليفرح بالشّيء الّذي لم يكن
ليفوته، و يحزن على الشّيء الّذي لم يكن ليصيبه، فلا يكن أفضل ما نلت