في نفسك من دنياك بلوغ لذّة أو شفاء
غيظ، و لكن إطفاء باطل أو إحياء حقّ، و ليكن سرورك بما قدّمت، و أسفك على ما خلّفت
و همّك فيما بعد الموت.
اقول: و في
قوله رضى اللّه عنه: و قد تقدّم ذكره بخلاف هذه الرواية، إشارة إلى أنّ ما ذكره
هنا و ما تقدّم عليه بهذا المعنى مكتوب واحد نقل بروايتين.
فيحتمل أن
تكون كلتا الروايتان مأثورتين عنه 7 بناء على صدورهما معا عنه 7 في مكتوب واحد، فتكون إحداهما نسخة بدل صدرت عن الكاتب فبعثت إحداهما و
حفظت الاخرى فنقلت و رويت أيضا.
و يحتمل أن
يكون الاختلاف ناشيا عن النسّاخ بتصرّف و تصحيف و علل اخرى.
الترجمة
از نامهاى
كه آن حضرت 7 بعبد اللّه بن عبّاس نگاشته، اين نامه بروايت ديگرى كه با
اين مضمون اختلاف داشت پيشتر نقل شد:
أمّا بعد،
براستى كه مرد براى رسيدن به بهرهاى كه از دست بدر نمىرود خشنود مىشود (يعنى
روزى مقدّر) و بر آنچه نبايد بوى برسد و مقدّر او نيست غمگين مىگردد، نبايد پيش
تو بهترين بهره دنيايت كاميابى جسماني يا تشفّى خاطر از خشمگينى و انتقام از دشمنت
باشد.
ولى بايد
بهترين چيزى كه بحساب آرى اين باشد كه باطل را خاموش و نابود سازى و يا حقّى را
زنده و پايدار كنى، بايد شادى تو بمالى باشد كه براى ذخيره آخرتت پيش مىفرستى، و
افسوست از آنچه باشد كه بجاى خود براى ديگران مىگذارى، و بايد همّ تو معطوف بوضع
تو پس از مردن باشد.