صلّى اللّه عليه و سلّم، فلمّا رأوا ما
رأوا من الصّلح و الرّجوع و ما تحمّل عليه رسول اللّه 6 في
نفسه دخل على النّاس من ذلك أمر عظيم حتّى كادوا يهلكون، فلمّا رأى سهيل أبا جندل
قام إليه فضرب وجهه و أخذ بتلبيبه، ثمّ قال: يا محمّد قد لجّت القضية بيني و بينك
قبل أن يأتيك هذا، قال: صدقت فجعل ينتره بتلبيبه و يجرّه ليردّه إلى قريش، و جعل
أبو جندل يصرخ بأعلى صوته: يا معشر المسلمين أ أردّ إلى المشركين يفتنونني في ديني
فراد النّاس إلى ما بهم، فقال رسول اللّه 6 يا أبا جندل أصبر
و احتسب فإنّ اللّه عاجل لك و لمن معك من المستضعفين فرجا و مخرجا إنا قد عقدنا
بيننا و بين القوم صلحا و أعطيناهم على ذلك و أعطونا عهد اللّه و إنا لا نغدر بهم،
قال: فوثب عمر بن الخطّاب، انتهى.
و أنت ترى ما
وقع فيه رسول اللّه 6 من الحرج و المشقّة في الوفاء بالعهد
الّذي عقده مع قريش و لكن دام عليه حتّى فرّج اللّه عنه أحسن فرج.
الترجمة
محققا صلحى
كه از دشمن بدان دعوت شدى رد مكن در صورتى كه خدا پسند باشد زيرا در صلح با دشمن
آرامش خاطر لشكريان تو است و مايه آسايش تو از همّ و هول است و وسيله آسايش
شهرستانها است، ولى بايد پس از صلح بسيار از دشمن در حذر باشى، زيرا بسا كه دشمن
نزديك و دمخور مىشود تا دشمن را غافلگير كند، دور انديشى را پيشه كن و خوش بينى
را كنار بگذار.
و اگر ميان
خود و دشمنت قرار دادى بستى يا او را در پناه خود گرفتى تعهد خود را از همه جهت
وفا كن، و ذمّه پناه بخشى خود را رعايت نما و جان خود را سپر آن عهدى ساز كه
سپردى، زيرا در ميان واجبات خداوند چيزى نيست كه همه مردم با تفرقه در اهواء و
تشتت در آراء سختتر در آن اتفاق داشته باشند از تعظيم و بزرگ داشت وفا بتعهّدات.
تا آنجا كه
مشركان و بت پرستان هم كه مسلمانى ندارند آنرا بر خود لازم مىشمارند، براى آنكه
عواقب نقض تعهد را نكبت بار مىدانند، بتعهد پناه بخشى