از جمله
وصيّت آن حضرت 7 است كه آنرا براى كسى كه او را بر گرفتن زكاة عامل
مىگردانيد مىنوشت، و ما در اينجا پاره از آنرا آوردهايم تا بان دانسته شود كه
آن حضرت ستون حق را بپا مىداشت و در كارهاى كوچك و بزرگ و پنهان و آشكار أحكام
عدل را ظاهر ميكرد:
برو بر تقوى
خداى يكتاى بىهمتا، مسلمانى را مترسان، و آنچه را كه ناخوش دارد بر او مگزين، و
بيش از حقّى كه خدا در مال او دارد از او مگير، و چون بقبيلهاى رسيدى بكنار آبشان
فرود آى بدون اين كه بخانهايشان در آيى، و بعد از آن برو بسويشان بارامى تن و جان
تا در ميانشان بايستى پس بر آنان سلام كن و تحيّت و درود را برايشان كم و ناقص
مگردان، بعد از آن ميگوئى اى بندگان خدا ولىّ خدا و خليفه او مرا بسوى شما فرستاده
تا حق خدا را در اموال شما از شما بستانم آيا در اموال شما براى خدا حقّيست كه
آنرا بولىّ او بدهيد؟ اگر كسى گفت:
نه باز مگرد
بر او و دوباره سخن را بر او اعاده مكن، و اگر كسى گفت: آرى هست با او برو بدون
اين كه او را بيم دهى و بترسانى، يا بر او سخت گيرى يا دشوارى را بر او تكليف كنى،
آنچه كه از طلا و نقره بتو داده بگير، اگر او را گاو و گوسفند و شتر است بدون اذنش
داخل در آنها مشو زيرا بيشتر آنها مال او است و هر گاه با اذن او بر سر آنها رفتى
چون كسى كه بر آنها تسلط دارد و درشت كردار است مرو، و حيوانى را مرمان و مترسان و
صاحبش را در حق آن مرنجان.
و مال را بدو
بخش كن و صاحبش را مخيّر كن تا هر كدام بخش را كه خواهد اختيار كند و چون اختيار
كرد متعرض آنچه را كه اختيار كرده است مشو، دوباره آن باقى را بدو قسم كن باز او
را مخيّر كن تا هر كدام قسم را كه خواهد اختيار كند و چون اختيار كرده متعرض آنچه
را كه اختيار كرده است مشو و همچنين پيوسته اين كار را ميكنى تا آن قدر بماند كه
وفا كند بحق خدا در مال او، پس حق خدا را از او مىگيرى پس اگر خواهش فسخ كرده
بپذير و دوباره آنها را درهم آميز،