از نو گرفتهام، و من بر همان راه روشنم كه شما باختيار تركش
گفتهايد و باكراه بدان در آمديد.
گوئى كه
بخونخواهى عثمان آمدم، تو كه خود دانى خونش را كه ريخته است از آن كس بخواه.
هان اى
معاويه بدهان اژدهاى جنگ بينمت كه دندانش را در تو چنان فرو برده كه بسان شتران
زير بار گران نالهات در گرفته است؛ و سپاهت را كه يا كفر كيشند و يا پيمان شكن
بينمى كه از ديدن ضربتهاى پى در پى و قضاى بوقوع پيوسته يكى پس از ديگرى بر خاك
هلاك افتاده مرا بكتاب خدا خوانند.
بدان اگر
مقام امامت و خلافت بدست مردم بودى و اين كار بديشان برگزار مىشدى هر آينه بر ما
رشك مىبردند و منت مىنهادند لكن اين مشيّت إلهى و قضاى آسمانى است كه خداوند از
زبان پيمبر راستگويش كه خود براستيش تصديق كرده است بما موهبت فرموده و ارزانى
داشته است، آنكه پس از روشن شدن حق و إقامه بيّنه و برهان بر حقانيت آن دو دل باشد
و شك و شبهه نمايد رستگار نخواهد شد. بار خدايا ميان ما و دشمن ما بحق حكم بفرما
كه تو بهترين حاكمى.
ترجمه نامه
أمير 7 در پاسخ نامه معاويه مطابق نسخه صميري چنين است:
اى پسر صخر،
اى فرزند لعين، پندارى كه كوهها هموزن حلم تو و تميز أهل شك علم تو است و حال اين
كه نادانى كم فهم و پريشان عقل و رميده از دينى.
بمن گفتى كه
آماده جنگ باش و صابر. اگر راستگويى و ابن نابغه (عمرو بن عاص) تو را كمك است مردم
را بيك سوى نه و هر دو سپاه را از كار زار معاف دار و تنها با من در آى تا دانسته
شود كدام يك از ما زنگ بر دلش زده و پرده هوس بر چشمش افكنده شد كه منم همان أبو
الحسن كه در جنگ بدر برادر و خالو و نيايت را سر كوفتم و طعمه شمشير كردهام، همان
شمشير با من است و با همان دل بدشمن رو كنم.