نام کتاب : مباني فقهي حكومت اسلامي نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 369
سياه جامگان باشد، يعني آنان مرا امام خود نمي دانند. و محتمل است كه اشاره به
سدير و رفقايش باشد و امام ميخواهد بفرمايد: من امام اينان نيستم، چون كه از من
اطاعت ندارند، يا من امامي كه بالفعل خلافت اينان را به عهده داشته باشم نيستم .
از جهت مضمون نزديك به همين روايت است روايتي كه در تنقيح المقال از
كشي به سند خويش از عبدالحميد بن ابي ديلم آمده كه گفت : من نزد امام صادق (ع)
بودم كه نامه عبدالسلام بن عبدالرحمن بن نعيم و نامه فيض بن مختار و سليمان بن
خالد به دست آن حضرت رسيد كه در آن نوشته بودند: كوفه آماده قيام و انقلاب
است، اگر آن حضرت آنان را مأمور كند كه آنجا را تصرف كنند تصرف ميكنند; پس
هنگامي كه حضرت نامه آنان را خواند آن را به زمين افكند و فرمود: "ما انا لهولاء
بامام اما يعلمون ان صاحبهم السفياني ؟ من امام اينان نيستم، آيا نمي دانند كه
صاحب اينان سفياني است ؟"[1]
شايد مراد در اين روايت اين است كه صاحب اينان قائم (عج) است كه ظهور
وي همزمان با سفياني است .
در هر صورت با توجه به مطالبي كه درباره سدير و خصوصيات او گفته شد ما
نمي توانيم از روايتي كه خطاب به وي ايراد شده و او را ملزم ميكند در خانه
بنشيند، الغاي خصوصيت كرده (و بگوييم : وظيفه همه حتي در عصر غيبت،
سكوت و در خانه نشستن است) با اين كه احتمال خصوصيت در روايت وجود
دارد.
علاوه بر همه اينها آيا ميتوان با اين روايت و روايتهاي ديگري از اين قبيل، از
جميع آيات و روايات و حكم عقل كه بر وجوب دفاع از اسلام و از شؤون مسلمانان
در قبال هجوم كفار و ستمگران وجود دارد - حتي در شرايطي كه امكان تحصيل قوه
و قدرت براي دفع آنان وجود دارد بر فرض اينكه عصر غيبت نيز هزاران سال به
طول بينجامد - دست برداشت ؟ با اينكه ما گفتيم كه جهاد دفاعي به طور قطع
مشروط به اذن و اجازه امام نيست .
با توجه به مطالبي كه در اين روايت يادآور شديم تبيين و تفسير روايت معلي بن