نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 238
است، مثلا ميگويند: "غرز العود" يعني چوب را به زمين فرو كرد. اين غريزه هايي كه
در انسان هست مثل اين است كه در مغز انسان فرو رفته و جزء ذات اوست، غرايز
جزء عوارض نيست، بعضي چيزها جزء عوارض است ; مثل رنگ كه به چيزي
ميزنند، رنگ پس از مدتي پاك ميشود، اما غرايز و افكار و اميال جزء ذات انسان
است، اصلا انسان همان انديشه ها و غرايز است . ملا ي رومي ميگويد:
"اي برادر تو همه انديشه اي ____ مابقي خود استخوان و ريشه اي
گر بود انديشه ات گل، گلشني ____ ور بود خاري، تو هيمه گلخني"[1]
غرايز اصلا ذاتي ما ميباشند، يكي ذاتا آدم ترسويي است و يكي ذاتا شجاع،
يكي ذاتا خودخواه و يكي متواضع است، اين غرايز البته با رياضت قابل تغيير
ميباشند، زيرا هر كدام علتي داشته اند و اين جور نيست كه خدا خواسته كه چنين
باشند تا مسأله جبر لازم آيد. "غرز غرائزها" مثل اين است كه بگوييم "نور الانوار"
نور را خدا نور كرد; ابن سينا ميگفت : "ما جعل الله المشمش مشمشا و لكن اوجده"[2]
خداوند زردآلو را زردآلو نكرد بلكه خلقش كرد. در اينجا هم مراد همين است، يعني
اين غرايز را خدا در ما خلق كرده، البته علل مادي و طبيعي دارد اما اين علل مادي و
طبيعي هم بالاخره به خدا منتهي ميشود. غرايز ويژه افراد، معلول وراثت از پدر يا
مادر و غذاها و از محيط تربيتي و مربي و رفيق و... است، تمام اينها منشاء كسب
صفات و اميال است و جزء نظام وجود ميباشد كه برگشت همگي به خداست .
رابطه روح و جسم
"و الزمها اشباحها"
(و آن غرايز را در ذات و جسم آنها نهاد.)