نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 188
اشاعره معتقدند كه صفات خدا زائد بر ذاتش ميباشند و علاوه بر اين كه ذاتش
قديم است صفاتش هم قديم ميباشند و به اصطلاح به قدماي ثمانيه قائل اند، يكي
ذات خدا و هفت صفت ثبوتي او مانند علم و قدرت و اراده و ... اشاعره چون
نتوانستند صفات عين ذات بودن را تصور كنند به هشت قديم معتقد شدند.
فخر رازي هم در مقام رد آنان گفته است : شما نصاري را كه به "اقانيم ثلاثه" (اب،
ابن و روح القدس) معتقدند مشرك ميدانيد، اما خودتان به هشت قديم
واجب الوجود معتقديد.
اما معتزله ميگفتند كه ذات خدا نايب صفاتش ميباشد. اينها از طرفي
نمي توانستند منكر صفات خدا شوند و از طرفي هم نمي توانستند صفات
زائد بر ذات را نظير اشاعره قبول كنند. از جهت ديگر نمي توانستند حدوث صفات
را قبول كنند، زيرا خدا محل حوادث نمي شود، لذا گفتند: خداوند ذاتش از صفات
خالي است ولي كار صفات را ميكند، و به تعبير خودشان ذات خداوند نايب
صفاتش ميباشد. مرحوم حاجي سبزواري در منظومه به اين دو مشرب چنين
اشاره ميكند:
"و الاشعري بازدياد قائلة ____ و قال بالنيابة المعتزلة"[1]
اشاعره به صفات زائد بر ذات قائل شدند و معتزله به نيابت ذات از صفات .
ولي مرحوم صدرالمتألهين و فلاسفه مانند او ميگفتند صفات علم و قدرت و
حيات از كمالات هستي است و اين طور نيست كه اينها تنها مفاهيمي ذهني باشند،
بلكه واقعيت دارند[2] و گفتيم : واقعيت با وجود و هستي است . بنابراين هر موجودي
به هر اندازه از وجود حظ و بهره دارد به همان اندازه از علم و حيات و امثال آن
بهره دارد، مانند سنگريزه كه با حضرت داود سخن ميگفت و يا ستون حنانه با
[1] شرح منظومه سبزواري، ص 161
[2] الحكمة المتعالية (الاسفار الاربعة)، ج 6، فصل 4، ص 133
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 188