نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 163
آن حمل ميشود گاهي هم عدم بر آن حمل ميشود و به آن ميگوييم ماهيت ; مثلا
ميگوييم انسان موجود است، درخت موجود است، از آن طرف هم ميگوييم
سيمرغ معدوم است، كوهي از طلا معدوم است، بنابراين ماهيت يك امري است
كه هم ممكن است وجود بر آن حمل شود و هم عدم .
فلاسفه بحثي دارند در اين كه وقتي ما ميگوييم : انسان موجود است، آيا آنچه
واقعيت و خارجيت دارد انسانيت است كه ماهيت باشد، يا خود وجود است . اسم
اين بحث را ميگويند اصالت ماهيت يا وجود.
مراد به اصالت همان عينيت داشتن، خارجيت داشتن و منشاء اثر بودن است .
بنابر فلسفه مرحوم صدرالمتألهين كه در جاي خودش ادله اي هم برايش ذكر شده،
آنچه واقعيت و عينيت دارد و منشاء اثر ميباشد وجود است . ماهيتها حدودي
هستند براي وجودات . هر وجود در يك حد خاصي است كه به واسطه آن حد
خاص يك آثار خاصي دارد و از آن حدش ماهيت انتزاع ميشود; مثلا ميگوييم :
اين وجود خاص اسمش انسان است، آن وجود خاص اسمش زردآلو است،
آن وجود خاص اسمش درخت است، اما آن كه عينيت دارد همين هستي هاست .
اگر هستي را از ماهيت بگيريد، هيچ چيز ديگري در آن باقي نمي ماند.
"الانسان موجود" اگر وجود را از انسان بگيريم چيز ديگري در او نمي ماند.
پس آن چيزي كه واقعيت و عينيت و خارجيت دارد و منشاء اثر است وجود است .
اين كه قند شيرين است، شيريني از وجود قند است نه از ماهيت آن . ماهيت
بدون وجود چيزي نيست . اثر اين وجود خاص شيريني است ; منتها از اين وجود
خاص ما يك حدي انتزاع ميكنيم كه آن حد اسمش قند است (ماهيت). حالا
بر اساس فلسفه مرحوم صدرالمتألهين مقدماتي را ذكر ميكنم :
مقدمه اول : آنچه خارجيت دارد و عينيت دارد وجود است نه ماهيت . ماهيت
يك امر انتزاعي است، عدم هم كه چيزي نيست و حسابش پاك است . پس بنابر اين
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 163