نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 162
شما زياد گفته اند: قند شيرين است، شما هم يقين كرده ايد كه قند شيرين است،
چون همه ميگويند: "قند شيرين است" از گفته ها يقين كرده ايد. اينجا علم داريد به
اين كه قند شيرين است ولي شيريني قند را خودتان نيافته ايد و احساس نكرده ايد.
وقتي صحيح است شما بگوييد "من شيريني قند را يافته ام" كه قند را با ذائقه
خودتان بچشيد. در اينجاست كه شما نسبت به قند شناخت پيدا كرده ايد و تصديق
ميكنيد به اين كه قند شيرين است . لذا اين تصديقي كه از روي احساس خودتان
است غير از آن تصديقي است كه در اثر گفته ديگران يقين پيدا كرده ايد.
اين كه حضرت فرموده "كمال معرفت خدا تصديق به خداست" معنايش اين
است كه انسان خودش حق را شناخته باشد. فرق است بين دانستن و شناختن،
من ميدانم كه "مكه" وجود دارد، اما مكه را نديده ام، لذا نمي توانم بگويم من مكه
را ميشناسم . وقتي من نسبت به مكه شناسايي دارم كه خودم بروم در شهر مكه و
آنجا را از نزديك ببينم . در حقيقت مثل اين كه در انسان يك حس خداشناسي و يك
غريزه خداشناسي هست كه اين بالاتر از علم است .
يك وقت ما مخلوقات را ميبينيم و در اثر ديدن مخلوقات علم پيدا ميكنيم يك
خدايي هست، كه اين را شناسايي نمي شود گفت . شناسايي حقيقي آنجاست كه
انسان در خودش بيابد. من براي اين يافتن در آن هفته يك بياني كردم كه شايد
آن بيان سنگين بود. حالا يك بار ديگر ذكر ميكنم، ليكن اگر بخواهيم تفصيلش را
بدانيم بايد رفت و درس فلسفه خواند كه خيلي طولاني ميشود و مقدماتش هم
زياد است . اما من به مقدماتش اشاره ميكنم و ميگذرم .
مقدمات برهان صديقين
در ابتدا بايد گفت كه ما يك عدم داريم يعني نيستي، در مقابلش هم يك وجود
داريم به معناي هستي، يك چيز ديگري هم داريم كه گاهي از اوقات وجود بر
نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 162