نام کتاب : درسهايي از نهج البلاغه نویسنده : منتظري، حسينعلي جلد : 1 صفحه : 139
اين كلام از ابن سينا معروف است : "ما جعل الله المشمش مشمشا ولكن
اوجده"[1] خداوند زردآلو را زردآلو نكرده است بلكه وجود به زردآلو داده است ;
يعني نمي توانيم بگوييم چرا خدا زردآلو را زردآلو كرده است، بلكه وجودي را
افاضه كرده كه اين وجود در حد خاصي است كه خاصيت زردآلو دارد. زردآلو
ضروري است كه زردآلو باشد، هر چيزي ثبوتش براي خودش ضروري است . لذا
اگر چيزي در خارج داشته باشيم كه حقيقت ذاتش هستي و واقعيت باشد، ديگر
نمي شود بدون واقعيت شود، هستي نيستي نمي شود، وجود عدم نمي شود، عدم
هم وجود نمي شود; پس چيزي كه وجود برايش ضرورت داشته باشد مانند
واجب الوجود، و يا عدم برايش ضرورت داشته باشد مانند ممتنع الوجود، نياز به
علت ندارد.
3- ممكن الوجود: ممكن الوجود لابشرط از هستي و نيستي است . ميشود
هستي بپذيرد يا نپذيرد، مانند انسان كه ميشود وجود داشته باشد يا نداشته باشد،
يا زردآلو كه ميشود وجود داشته باشد يا وجود نداشته باشد. چيزي كه هم ميشود
وجود داشته باشد هم ميشود وجود نداشته باشد، بودنش علت ميخواهد،
نبودنش هم علت ميخواهد. مثلا برق در اين اطاق ميشود باشد و ميشود نباشد،
اگر باشد علتي دارد و علتش اين است كه كارخانه برقي وجود دارد و سيم كشي هم
شده است و كليد و لامپ هم هست و تمام مقتضيات و شرايط و عدم موانع محقق
است ; اما اگر برق نباشد اين هم علتي دارد، منتها علت عدم، نبودن يكي از اجزاي
علت وجود است ; يعني اگر در اطاق برق نباشد يا كليد خراب است و يا سيمها يا
لامپ سوخته، و يا همه اينها درست است ولي اصلا ژنراتور برق موجود نيست،
نمي شود گفت كه برق خودش ناخواسته بيايد. چيزي كه هم ميشود باشد و هم
ميشود نباشد، بودن و نبودنش علت ميخواهد و لذا علتش را تعقيب
ميكنيم .