نام کتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى نویسنده : مهدى لطفى جلد : 1 صفحه : 174
«توجه امام رضا عليه السّلام»
يكى از اعضاى دفتر آقا نقل كردند:
در يكى از سفرهاى آقا به مشهد مقدس همراه آقا بودم. بعضى از آقايان
طلاب و فضلاى مشهد از آقاى گلپايگانى درخواست شهريه كردند. ايشان فرمودند: «من
فعلا ندارم مهمان حضرت رضا عليه السّلام هستم اگر از طرف حضرت تفضلى بشود من شهريه
خواهم داد.» سه روز بعد از اين تقاضا اكثر خدمه حضرت رضا عليه السّلام براى عرض
ادب به حضور ايشان شرفياب شدند، بعد از آنكه از خدمت آقا مرخص شدند، يك جوانى كه
لباس خدمه حضرت رضا عليه السّلام در تنش بود، بستهاى كه در روزنامه پيچيده بود
آورد و گذاشت نزديك آقا، و رفت. ما خيال كرديم كه شايد مواد منفجره باشد، لذا من
بسته را برداشتم و به كنارى پرت كردم. كه روزنامه پاره شد و مقدار زيادى پول از
داخل آن به بيرون پخش شد. آقا خودشان بلند شدند و درحاليكه گريه مىكردند خودشان پولها
را جمع كردند اين مبلغ مقدار كل شهريه مشهد بود كه ايشان پرداخت نمودند.
نام کتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى نویسنده : مهدى لطفى جلد : 1 صفحه : 174