نور الهدى
مير اورنگ فقاهت
باز گيتى شد ز جور چرخ كجرفتار تار
كوه اندوه و أسف شد بر دل خونبار بار
خاطرى نبود كه نبود زين غمسوزان پريش
نيست قلبى كو نگرديده است از اين آزار زار
دهر را بنگر كه نگذارد براى دوست دوست
مىرُبايد با تجرّى دائم از اخيار يار