فيض از تو چو فيضيه خود غرق فيوضات
فيضيه ز فيض تو گلستان مُصفّا
كاشانه تقريب تو تحريم معادات
در خانه قرآن تو تعليم مواسا
در پيروى مكتب سلطان ولايت
هرگز نشدى فتنه به صفرا و به بيضا
كى سر ز گريبان ولايت به در آرد
بر دامن مولا نزده دست تولّا
بينا شده چشم تو به اسرار الاهى
روشن شده قلب تو به انوار تجلّا
هيهات كه اى نجل شرف رفتهاى از دست
اى نخل كرم حيف كه افتادهاى از پا
بادات مبارك شرف قربت استاد
در صحنه اين عالم و در ساحت عقبا
خفتى به بر «حائرى» آن مفتى اعظم
حق را به حق آگاهترين آيت عُظما