لبش تا ز گفتار خاموش شد
زمانه به داغش سيهپوش شد
نه ديد و نه بيند دگر روزگار
چو او راستگفتار و پرهيزگار
چو جانش تجلّىگه طور گشت
همه نور گشت و همه نور گشت
ز ما باد بر جان پاكش درود
كه از خاك سوى جنان پر گشود