همواره در دوران عمر خويش بود
تسليم امر داور و فرمانبرش
اسلام از فقدان او آسيب ديد
چون ثِلمهاى افتاد از آن بر پيكرش
آن مظهر علم و عمل رفت از جهان
محروم شد عالَم ز فيض محضرش
هر جا به هر كس بنگرى زين حادثه
درياى خون بينى يبه چشمان ترش
تا مرغ جان او نداى ارجعى
بشنيد بگشود از وفا بال و پرش
پرواز كرد او سوى روضات جنان
زيرا بهشت عدن بود آبشخورش
با لطف رب آسود در باغ بهشت
در سايه طوبى، كنار كوثرش
بادا بر آن روح «شريف» از سوى حق
غفران بىحدّ و درود بىمرش