چرخ بلند افراشت اعلام عزا
تا چهره پنهان كرد مهر انورش
گردون به دامن ريخت اخترهاى اشك
از ماتم فقدان حسرتآورش
تا آن زعيم ملّت و دين از جهان
بربست رخت و رفت سوى داورش
گلپايگانى آية اللهى كه بود
درياى ذخّار فقاهت خاطرش
شرع نبى را خادمى نستوه بود
او يار ايزد بود و ايزد ياورش
مفتون نكرد او را جهان مادّى
با آن جمال و جلوه افسونگرش
ترك تعلّق گفته بود و در جهان
دل كنده بود از زيور و سيم و زرش
دل بسته عشق نبى بود و نبود
جز مهر اهل البيت مِهرى ديگرش