(2)
سر سلسله آينهداران
اى ابر برآشوب، بهاران همه رفتند
اى باغ بپاخيز، هزاران همه رفتند
گيسوى بهم ريخته، رخساره دريده است
خورشيد در اين شعله، كه ياران همه رفتند
از چشمه هم از سنگ شنيديم كه از خاك
آيينه و آيينه عذاران، همه رفتند