از اين رو سلامت و كاميابى يا بيمارى و
ناكامى جوامع هم كاملا به آن بستگى خواهد داشت، يعنى اگر پايه و شالوده خانوادهها
از نظر ايمان و اخلاق متزلزل و شيرازه زندگى زناشويى از هم پاشيده و در هم ريخته
باشد قطعا در جامعهها اثر منفى داشته و در آن را ويران مىسازد، و به همان نسبت،
رو به سقوط و انحطاط خواهد رفت. در صورتى كه اگر زندگى توأم با ايمان و تعهّدهاى
اخلاقى بوده باشد، در رشد و تكامل جامعهها اثر مىگذارد، و نكته قابل توجّه اينكه
در اين ميان آن كسى كه از نقش بيشترى برخوردار بوده و پايه اصلى خانواده به حساب
مىآيد، همانا «زن» مىباشد، زيرا هر انسانى خوب يا بد، نخست در شكم مادر مرحله
اول زندگى را طى مىكند و آنگاه در آغوش مادر مهربان پرورش مىيابد، بنابراين از
دامن زن، مرد به معراج و ملكوت اعلى مىرود، و از دامن زن انسانهايى ساقط و منحط
مىگردند.
در اينجاست كه دنيا پيوسته به عناوين و بهانههاى فريبنده با لگدمال
كردن شخصيت اصيل و واقعى زن، ظلم بزرگى در حق تمام افراد بشر روا داشتهاند. تنها
دستورات آسمانى به ويژه شريعت مقدس اسلام است كه همراه با فطرت و شكوفايى
استعدادهايى استعدادهاى فطرى و نيازهاى طبيعى زن، احكام و حقوق خاصى پايهگذارى
نموده و عالىترين شخصيت و ارزش را به وى عطا كرده است. و به همين وسيله اخلاق و
نظام معنوى اجتماع و حياء عمومى را- كه از همان اجتماعات كوچك (خانوادهها) سرچشمه
گرفته- تأمين و حفظ نموده است.
از جمله خواستهاى طبيعى مرد و زن- كه همراه با رشد جسم و غرايز نهفته
آنان رشد مىكند- غريزه جنسى مىباشد كه آيين آسمانى، قانون «ازدواج» را در جهت
تعديل، كنترل و هدايت آن وضع نموده و از اين رهگذر، زن و مرد را از انحراف و سقوط
رهايى بخشيده است.
بدين ترتيب يكى از عوامل پذيرفتن بار سنگين مسؤليتهاى خانوادگى و
زندگى زناشويى، همين غريزه جنسى مىباشد، كه اسلام براى ازدواج و تشكيل خانواده
اهميت فراوانى قائل است.