ندانم چند تن بودند ايشان
كه كين جستند از آن كفر كيشان
جهانيدند هر يك مركب از جا
به كينجوئى ز دشمن حيدر آسا
به كوشش هر يكى اندر صف كين
همى نامآور افكندند از زين
مبارزها همه از تيغ ايشان
در آن صحرا پراكنده و پريشان
تن شهزادگان گرديد خسته
دل زهراى از هر شد شكسته
ز زخم دشمنان صد چاك گشتند
ز زين، غلطان هم بر خاك گشتند
چو شد شهزادگان را جان ز پيكر
از ايشان كشت خرّم جان حيدر
خبر شهادت اولاد حضرت عقيل (ع)
براى نصرت سلطان ملّت
به اولاد عقيل افتاد نوبت
برادرزادگان شير مردان
روان گشتند يكسر سوى ميدان
پلنگى پنجهگان شير اوژن
چو مسلم رزم ساز و مرد افكن
نهنگآسا بدان درياى آهن
زدندى خويشتن بر قلب دشمن
بر ايشان شد هجوم آور ز كفّار
در آن غوغا ز لشكر جمع بسيار
همى كشتند تا خود كشته گشتند
به خاك و خون همه آغشته گشتند
ببردند از جهان، خوش نيكنامى
شدند اندر بر عمّ گرامى
كسى باقى براى شاه بىيار
نماند آنجا به جز عبّاس سالار