responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : لهوف منظوم یا معارج المحبة (منظوم فارسی لهوف) نویسنده : سید بن طاووس    جلد : 1  صفحه : 23

شود معلوم از گفتار و كردار

خلافت مر تو را باشد ستمكار

وليد از شه چون بشنيد اين سخن را

پذيرا گشت سلطان زمن را

بگفت اى شه صوابست آنچه گوئى‌

نفرمائى تو هرگز، جز نگوئى‌

برو بر جاى خويش اى شاه والا

قرار كار را بگذار فردا

چون اين گفت و شنو مروان دل سخت‌

شنيد از شاه، وز آن مير بدبخت‌

بگفتا عذر اين شه ناقبول است‌

تو خود دانى كه فرزند رسول است‌

اگر بيرون شود ز اين خانه ايدر

نخواهى ديد او را بار ديگر

مده مهلت بگيرش بيعت اى مير

و گر نه سر ز تن برّش به شمشير

(1)

ز جا برخاست شاه عرش مأوى‌

به مروان گفت كاى فرزند زرقاء[1]

نخواهد گشت چون من دستگيرت‌

تو خواهى كشتنم يا آنكه ميرت‌

چو از آن خانه، فرزند پيمبر

برون شد گفت مروان ستمگر

كه از امرم تخلّف كردى اى مير

ندارى رأى خوب، اى زشت تدبير

وليدش گفت كاى مردود و گمراه‌

تو خود آگاهى از احوال اين شاه‌

دهندم گر همه دنيا سراسر

نخواهم كشت فرزند پيمبر

يقين دارم كه اندر پاى ميزان‌

بود خون خوار او، خلّاق سبحان‌


[1] زرقاء زن بد كاره‌اى بود كه در مدينه به اين زشتكارى شهرت داشت.

نام کتاب : لهوف منظوم یا معارج المحبة (منظوم فارسی لهوف) نویسنده : سید بن طاووس    جلد : 1  صفحه : 23
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست