چنين گويند اصحاب هدايت
خداوندان اخبار و روايت
سر سلطان دين را شاه سجّاد
گرفت از دست آن بدتر ز شدّاد
بر اهل يقين باشد مسلّم
كه كس قادر نباشد در دو عالم
كه ملحق سازد آن سر را به پيكر
به جز سرّ خداى فرد داور
به پايان رفت چون آن ظلم و بيداد
شد آن مولا ز بند بنده آزاد
عزيمت امام همام با اهل بيت كرام به سوى مدينه از شام
نمود آن خسرو بافرّ و فرهنگ
ز شهر شام سوى يثرب آهنگ
ز ياران هر كه بود آنجا خبر شد
مهيّا جمله اسباب سفر شد
كشيد آن خسرو ملك هدايت
به سوى تختگاه خويش رايت
بهمراهىّ آن جمع پريشان
برون از شام آمد صبح ايمان
بشير بن خرامش بود همراه
كه باشد رهنماى صاحب راه
چو قدرى راه پيمود آن شه راه
دليل راه با آن سرّ اللَّه
بگفت از سرور و سالار ايمان
در اين صحرا، دو ره باشد نمايان
يكى راه عراق فتنه ساز است
يكى ديگر روان سوى حجاز است
كدامين راه را اى شاه پيروز
روان هستى كه من باشم قلاوز؟
[1]
[1] راهنما و دليل.