نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 90
فرمود: «همانا رسول اللَّه مرا مأمور به امرى فرمود و من امرش
را به اجرا در آورم.» ابن عباس بيرون رفت در حالى كه مىگفت: وا حسينا! سپس عبد
اللَّه بن عمر[1] آمد و امام
7 را به سازش با گمراهان دعوت و از جنگ و قتل بر حذر داشت.
امام فرمود: «اى ابا عبد
الرحمن آيا ندانستى كه از پستى دنيا نزد خداست كه رأس مبارك يحيى بن زكريا به زنازادهاى
از زنازادگان بنى اسرائيل هديه فرستاده مىشود، آيا ندانستى كه بنى اسرائيل از
طلوع فجر تا طلوع شمس هفتاد پيامبر را كشتند، بعد هم در بازارهايشان نشسته به داد
و ستد پرداختند و گوئيا كه از آنان كارى سر نزده است، و خداى در كيفر دادنشان شتاب
نكرد بلكه مهلت داد و آنگاه آنان را كيفر سخت داد كه همان كيفر عزيز مقتدر بود، اى
ابا عبد الرحمن از خداى بترس و دست از يارى من بر مدار».
راوى گويد: خبر نزول
اجلال حسين 7 در مكه و امتناعش از بيعت با يزيد به اطلاع مردم كوفه[2] رسيد. كوفيان
در منزل سليمان بن صرد خزاعى[3] اجتماع
كردند، و سليمان در آن جمعيت انبوه برخاست و به ايراد خطبه پرداخت و در آخر خطبه
گفت: اى معشر شيعه، مىدانيد معاويه با آن همه كارها كه انجام داده هلاك گرديده
[1]- عبد اللَّه بن عمر بن خطاب عدوى ابو عبد
الرحمن، در آخر عمر نابينا شد و او آخرين صحابى است كه در مكه مرد. مولد و وفاتش
در مكه، سال مرگش نامشخص و مورد اختلاف.
الاصابه 4825، طبقات ابن سعد 4/
105- 138، تهذيب الاسماء 1/ 278، الاعلام 4/ 108.
[2]- كوفه همان شهر مشهور در سرزمين بابل و از
شهرستانهاى عراق است، آن را كوفهاش خواندند زيرا كه شكل دايرهاى داشت. معجم
البلدان 4/ 322.
[3]- ابو مطرّف سليمان بن صرد بن أبي الجون عبد
العزّى بن منقذ السلولى الخزاعى، صحابى، از زعماى شيعه، در جمل و صفين در كنار على
7 حضور داشت، ساكن كوفه بوده، رياست توابين او را بود كه در عين الوردة
به دست يزيد بن حصين به شهادت رسيد.
الاصابة ش 3450، تاريخ اسلام 3/
17، الاعلام 3/ 127.
نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 90