نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 188
كاش اشياخ (اجداد) من كه در بدر كشته شدند. ناله خزرج را از
درد نيزه شاهد بودند
فأهلّوا و استهلّوا فرحا
ثمّ قالوا: يا يزيد لا تشل
پس برخيزند و پايكوبى كنند و بگويند: اى يزيد دست مريزاد
قد قتلنا القرم من ساداتهم
و عدلناه ببدر فاعتدل
ارباب و سادات آنان را كشتيم و انتقام بدر را گرفتيم
لعبت هاشم بالملك فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
هاشم با سلطنت بازى كرد، زيرا نه خبرى آمده است و نه وحيى
نازل شده است
لست من خندف إن لم انتقم
من بنى أحمد ما كان فعل
من از خندف نباشم اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه كرده
انتقام نگيرم
[خطبه زينب كبرى سلام الله عليها در مجلس يزيد]
راوى گويد: زينب دخت
علىّ 8 برخاست و فرمود:
(الْحَمْدُ لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِينَ، و صلّى اللَّه على محمّد و آله أجمعين، صدق اللَّه كذلك
يقول:
«ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ
الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ كانُوا بِها
يَسْتَهْزِؤُنَ»)، «حمد مر خداى پروردگار جهانيان را سزاست، و درود خدا بر
محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده كه فرمود: «سپس پايان كار آنان كه بد
كردند اين است كه آيات خدا را تكذيب كرده و بدانها استهزا كنند[1]».
اى يزيد، آيا گمان
بردهاى حال كه جاى جاى زمين و آفاق آسمان را بر ما گرفتى و بستى و ما چونان
كنيزان رانده شديم، مايه خوارى ما و موجب كرامت توست!! و حكايت از عظمت مكانت تو
دارد كه اين چنين باد در بينى انداختهاى، و برق شادى و سرور از ديدگانت مىجهد،
حال كه دنيا را براى خود مرتّب و امور را برايت منظم مىبينى، و ملك و سلطنت ما
برايت صافى گرديده لختى آرام گير، مگر سخن خداى را فراموش كردهاى كه فرمود: «گمان
مبرند آنان كه كافر شدند و ما آنان را مهلت داديم