نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 186
رجس و پليدى را از شما اهل البيت ببرد، و تطهيرتان كند در
كمال تطهير؟»[1] گفت:
خواندمش.
فرمود: اى شيخ، ماييم
اهل البيت كه خدا ما را به آيه تطهير مخصوص داشت.
راوى گويد: شيخ ساكت
باقى ماند در حالى كه نادم بود از آنچه گفته و گفت: شما را به خدا شما آنانيد؟!
سجّاد 7 فرمود: سوگند به خدا كه ما هم ايشان هستيم، سوگند به حقّ
جدّمان رسول اللَّه 6 كه بىهيچ ترديدى ما همانانيم.
راوى گويد: شيخ گريست و
عمّامه بر زمين زد، بعد سر را به آسمان برداشت و گفت: خداوندا من از دشمنان آل
محمّد از جنّ گرفته تا انس بيزارم.
بعد عرض كرد: آيا برايم
جاى توبه هست؟
فرمود: «آرى، اگر توبه
كنى خدا توبهات را مىپذيرد و تو با ما خواهى بود».
عرض كرد: من تائبم.
داستان پيرمرد به اطّلاع
يزيد رسيد، دستور داد تا او را كشتند.
[آل الرسول در مجلس
يزيد]
راوى گويد: پس از آن
خانواده و زنان حسين 7 و بازماندگانش را طناب بسته بر يزيد وارد كردند.
چون آنها با اين وضع نزد
يزيد ايستادند، علىّ بن الحسين 8 فرمود: «اى يزيد! تو را به خدا
سوگند مىدهم، گمانت به پيامبر چيست اگر ما را بدين حال ببيند».
يزيد دستور داد تا
طنابها و ريسمانها را قطع كردند.
بعد سر انور را پيش رويش
نهاد و زنان را پشت سرش نشانيد تا وى را ننگرند، زين العابدين سر را بديد و ديگر
هرگز از كلّهاى نخورد.
امّا زينب، چون سر برادر
را بديد، دست برد و گريبانش دريد و با صدايى حزين كه دلها را جريحهدار مىكرد
فرمود: يا حسينا، اى حبيب رسول اللَّه، اى فرزند مكّه و