نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 134
ملازم خدمت يزيد بن معاويه امير المؤمنين باشيد.
عبّاس بن على 8
ندا در داد و فرمود: دستهايت بريده و امان نامهات ملعون بادا، اى دشمن خدا، ما را
مىخوانى كه برادر و سرورمان حسين بن فاطمه 8 را رها كرده در خط
فرمان مطرودان و ملعونان فرزندان ملائمين خدا درآييم.
شمر با حالت خشم به
لشكرش برگشت.
[شب عاشورا]
راوى گويد: چون حسين
7 ديد كه اثر بخشى پند و موعظه كم، و شتاب دشمن براى جنگ زياد است به
برادرش عباس فرمود: «اگر توانستى كه جنگ را امروز به تأخير اندازى اين كار را بكن،
باشد كه امشب را براى پروردگارمان نمازگزاريم، چه او مىداند كه من نماز و تلاوت
كتابش را دوست دارم.
عبّاس اين خواسته را با
آنان در ميان نهاد، عمر بن سعد سكوت كرد، عمرو بن حجاج زبيدى گفت: اگر اينان ترك و
ديلم بودند و اين تقاضا را مىخواستند، ما مىپذيرفتيم، حال آن كه اينان آل
محمّدند. اين تقاضا پذيرفته شد.
راوى گويد: حسين 7 نشسته بود كه به خوابگونهاى فرو رفت و بعد بيدار شد و فرمود: «خواهرم، در
اين ساعت در رؤيا جدّم محمّد 6 و پدرم على 7 و
مادرم فاطمه 3 و برادرم حسن 7 را ديدم كه مىفرمودند: اى
حسين 7 تو بزودى نزد ما مىآيى.
و در روايتى: فردا نزد
مايى.
راوى گويد: زينب تپانچه
به صورت خود نواخت و صيحه بر آورد.
حسين 7
فرمود: «آرام باش، ما را مورد شماتت دشمن قرار مده».
شب «عاشورا» فرا رسيد،
حسين 7 اصحابش را جمع كرده بعد از حمد و ثناى خداوند رو به آنان كرد و
فرمود:
(أمّا بعد، فإنّي لا
أعلم أصحابا خيرا منكم، و لا أهل بيت، أفضل و أبرّ من أهل بيتي، فجزاكم اللَّه
عنّي جميعا خيرا، و هذا الليل قد غشيكم فاتّخذوه جملا، و ليأخذ كل رجل منكم بيد
رجل من أهل بيتي و تفرّقوا في سواد هذا الليل و ذروني و هؤلاء القوم، فإنّهم لا
يريدون غيري)
، «امّا بعد، حقّا كه من
اصحابى
نام کتاب : لهوف ت میر ابو طالبی نویسنده : سید بن طاووس جلد : 1 صفحه : 134