نام کتاب : کشف الیقین ت آژیر نویسنده : علامه حلی جلد : 1 صفحه : 141
عجيبى ديدم كه دليل بعضى از آنها را مىدانم و آن اين كه تو
توشهاى را براى ثواب به اين خانه آوردى، ولى ندانستم چرا با دو دست و دو پا در
خانه از اين سو به آن سو مى رفتى و همچون كودكان سخن مىگفتى؟
حضرت (ع) فرمود: اى
قنبر! من در حالى بر اين كودكان وارد شدم كه از فرط گرسنگى مىگريستند. من خواستم
گريه را از آنها دور كنم و كارى انجام دهم كه با حالت سيرى بخندند و راهى جز آن
چه انجام دادم نيافتم[1].- ضرار بن
ضمرة مىگويد:[2]- پس از سوء
قصد به امير المؤمنين (ع) بر معاويه وارد شدم.
معاويه گفت: على را براى
من توصيف كن. گفتم: مرا از اين كار معاف دار. معاويه گفت:
بايد او را توصيف كنى.
گفتم: اگر گريزى از اين كار نيست به خدا سوگند او دور انديش بود و نيرومند. سخن
انجامين را مىگفت و به داد داورى مىكرد. دانش از همه جاى او فيضان داشت و حكمت
از كنارههاى او به زبان در مىآمد. از دنيا و فريبندگىهاى آن هراس داشت و با شب
و دلتنگى آن، دمساز بود. فراوان اشك مىريخت و بسيار مىانديشيد [ژرفانديشى
مىكرد و خويش را مخاطب قرار مىداد و با خدايش به نجوا مىپرداخت،] جامه و خوراكى
او را خوش مىآمد كه خشن باشد و بد مزه. او در ميان ما همچون يكى از ما بود و هر
گاه از او مىپرسيديم پاسخ مىداد و هر گاه از او دعوت مىكرديم مىآمد، و به خدا
سوگند با وجود نزديكى او به ما و نزديكى ما به او از هيبتش با او اندك سخن
مىگفتيم. او دينداران را بزرگ مىداشت و مساكين را به خود نزديك مىساخت. انسان
قوى را در راه باطلش به طمع نمىافكند و ضعيف را در عدالتش مأيوس نمىكرد. يك بار
او را در موضع و جايگاه خود يافتم در حالى كه شب پرده خويش افكنده بود و اخترانش
به دل آسمان فرو رفته بودند [در حالى كه حضرت در
[1] مصنّف در كشف المراد/ 413 مىگويد: در اين
هنگام حضرت( ع)، افضل از ديگرى است، زيرا ميان اخلاق خوش و خوشرويى و شجاعت فراوان
و هيبت بسيار و داشتن شخصيتى جنگى كه همگى با هم در تضاد هستند آميزهاى به هم
درآورده است.
[2] ارشاد ديلمى 2/ 218. اين خبر را احقاق الحق 8/
598 از منابع فراوان آورده است و در بحار الانوار 41/ 14- 15 به نقل از امالى
صدوق/ 371 نقل شده است.
نام کتاب : کشف الیقین ت آژیر نویسنده : علامه حلی جلد : 1 صفحه : 141