احترام قائل شده و نسبت به آنان محبت دارد رعايت نمىكنيد و از خدا نمىترسيد؟!
1620- خدا به طائفهاى كه در مصاف با دشمن و به هنگام مرگ نبرد مىكند پاداشى نيكو عنايت كند، همان طور كه براى آنان عزت و شخصيت قائل شده است.
1621- منظورم طائفه ربيعه مىباشد كه وقتى به لشكر انبوه برخورد مىكنند مرد جنگ و سختى هستند.
چون لشكر من هميشه هستند به ضرب
افروختهاند هر نفس آتش حرب
گاهى كه به قصد دشمنان تيغ كشند
خورشيد صفت روند از شرق به غرب
1622- به پسر هند (معاويه) مزه نيزه و شمشير خود را تا آنجا چشانديم كه ناگزير به عقبنشينى و توقف شد.
1623- معاويه كه مزه حمله را چشيد عقبنشينى كرد «و زبرقان» ستمگر و «ذا كلع» و «كريب» را به كمك خواست و به آنان كمك كرد.
1624- عمرو بن عاص را دعوت كرد، نعمان، يسر، مالك و حوشب را فرا خواند. احضاركننده معاويه بود و در احضار خود ستم مىكرد.
1625- كزر بن تبهان، دو فرزند محرق، حرث، قينى، عبيد و سلم را احضار كرد (كه عقبنشينى را جبران كنند)
اعدا كه ز ما غصه كشيدند همه
وز خنجر ما زهر چشيدند همه
در معركه همچو مرغ وحشى بودند
وز حبر[1] سياه ما رسيدند همه
[1]- حبر جوهر مشكى و مركب است كه با آن مىنويسند منظور شاعر اين است كه از سياهى وجود ما فرار كردند.