responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 754

سيّد المرسلين و خاتم پيامبران هستى.

(1) به خدا سوگند! زمين از روزى كه تو متولدشده‌اى خنديده است و تا روز قيامت به خاطر تو شاد و خندان است. و به خدا سوگند! معابد و بتان و شياطين گريستند و تا روز قيامت گريان خواهند بود. تو دعوت ابراهيم و بشارت عيسى و مقدس و پاك از پليديهاى جاهليت هستى.

آنگاه دوباره متوجه من شد و گفت: من صلاح مى‌دانم كه او را به شهرش برگردانى، زيرا هيچ يهودى و نصرانى و صاحب كتابى نيست كه تولد اين پسر را نداند. اگر او را ببينند آسيبى به او مى‌رسانند و بيشترين دشمنان او اين يهوديان هستند.

گفتم: براى چه؟

گفت: زيرا نبوّت و رسالت براى پسر برادر تو خواهد بود و مانند موسى و عيسى ناموس اكبر بر او فرود خواهد آمد.

ابو طالب مى‌گويد: به سوى شام رفتيم وقتى كه نزديك شديم به خدا سوگند! كاخهاى شام را ديدم كه به اهتزاز در آمدند و نورى بزرگتر از نور خورشيد از آن برخاست و اين خبر در تمام شامات منتشر شد تا اينكه هيچ راهب و دانشمندى نماند كه نيامده باشد. پس دانشمند بزرگى به نام «نسطورا» آمد و مقابل محمّد- 6- نشست و به او مى‌نگريست و چيزى نمى‌گفت تا سه روز اين كار را انجام داد، پس شب سوم صبرش تمام شد و برخاست و بر اطراف «محمّد» چرخيد مثل اينكه چيزى را مى‌خواهد پيدا كند، پس از من پرسيد: نامش چيست؟

گفتم: «محمّد بن عبد اللَّه» پس رنگش تغيير كرد و سپس گفت: مى‌توانى به او بگويى پشت خود را آشكار نمايد تا نگاه كنم؟ محمّد- 6- پيراهن خود را از پشت خويش كنار زد، وقتى كه «مهر» را در آن ديد، آن را بوسيد و گريست و گفت: اى مرد! در برگرداندن اين پسر به محل تولدش شتاب كن؛ چون اگر مى‌دانستى او چقدر دشمن در سر زمين ما دارد او را با خود نمى‌آوردى. هر روز با او ديدار داشت و براى او طعام مى‌آورد. وقتى كه از شام خارج شديم، از نزد خود

نام کتاب : جلوه‌های اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین    جلد : 1  صفحه : 754
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست