نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 650
يك ديگر گفتند: از اينجا نجات پيدا نمىكنيم مگر اينكه با
خداوند روراست باشيم، پس اعمال خالص خود را بياوريد.
(1) يكى از آنان گفت:
خدايا! تو مىدانى كه من عاشق زن زيبايى بودم و در راه رسيدن به او پول زيادى را
خرج كردم تا اينكه بر او دست يافتم، ولى در آن حال آتش جهنّم را به ياد آوردم و به
خاطر بيم از جهنم به او دست نيازيدم، در اين هنگام آن سنگ اندكى كنار رفت و نور را
مشاهده كردند.
آنگاه دوّمى گفت: خدايا!
تو مىدانى كه من عدهاى را براى كارى اجير كردم و وقتى كارشان را تمام كردند به
هر كدام آنان اجرتشان را دادم. امّا يكى از آنان گفت: من به اندازه دو نفر كار
كردم و ناراحت شد و اجرتش را نگرفت و رفت. من با پولهاى او بذر خريدم و آن را به
زمين پاشيدم تا اينكه ده هزار درهم شد، و بعد از مدتى آن شخص آمد و مزدش را خواست
و من همه آن پولها را به او دادم و اين كار را فقط به خاطر خوف از تو انجام دادم.
در اين هنگام آن سنگ باز هم مقدارى كنار رفت تا اينكه يك ديگر را ديدند.
سومى گفت: خدايا! تو خود
مىدانى كه پدر و مادرم در خواب بودند و من ظرف شيرى نزد آنان آوردم و نخواستم آنان
را بيدار كنم لذا همان جا ماندم تا اينكه بيدار شدند و شير را نوشيدند و اين كار
را فقط براى رضاى تو انجام دادم. در اين هنگام آن سنگ باز مقدارى هم كنار رفت تا
اينكه بيرون آمدن براى آنان ممكن شد[1].
داستانهاى زيادى از
اجابت دعاى ائمه هدى- :- گذشت و مقدارى هم ذكر نشده است.
امام موسى بن جعفر- 7- على بن اسماعيل پسر برادرش را خواند و گفت: هارون الرشيد تو را خواسته
است ولى نزد او نرو. على بن اسماعيل گفت: