نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 65
ابو طالب او را پيش مردى كه طبابت مىكرد برد. آن مرد وقتى
ابو طالب را ديد، از بالاى دير به زير آمد. و به حضرت رسول نگاه كرد و حضرت آنچه
را ديده بود به او گفت.
آن شخص طبيب گفت: اى
فرزند عبد مناف! برادرزادهات شأن والايى دارد ناموس اكبر بر اين فرزند نازل
مىشود! چنانچه به انبياى قبلى نازل مىشد[1].
انس پيامبر 6 با
جبرئيل
(1) 105- امام صادق-
7- مىفرمايد: هنگامى كه پيامبر به چهل سالگى رسيد فرمود: «صدايى از
آسمان شنيدم كه گفت: اى محمّد! تو فرستاده خدا هستى و من جبرئيل هستم؛ وقتى كه
جبرئيل خودش را به آن حضرت نشان داد، جبّهاى از حرير بهشتى بر تن داشت. حضرت را
روى يكى از فرشهاى بهشت نشاند و فرمود:
تو رسول خدا هستى. و
دستوراتى را به آن حضرت داد. سپس گفت: من جبرئيل هستم».
بعد حضرت پيش گوسفندانش
آمد[2]. سپس فرمود:
«هيچ درخت و سنگريزهاى نماند مگر اينكه به من سلام و تهنيت گفت»[3].
(2) 106- در بالاى مكّه،
جبرئيل خدمت پيامبر آمد و به تپهاى كه در جانب صحرا بود، اشاره كرد، در اين هنگام
چشمهاى جارى شد. جبرئيل وضو گرفت تا پيامبر
[2] در حديثى آمده است كه تمام پيامبران شبانى
كردهاند( سيره ابن هشام، ج 1/ 166). پيامبران مدتى از عمر خود را در چوپانى بسر
مىبردند تا از اين طريق، تربيت انسانها را بياموزند؛ چون تربيت گوسفند به مراتب
سختتر از تربيت انسان است، چنانچه در حديثى ديگر آمده: خدا هيچ پيامبرى را بر
نيانگيخت مگر اينكه او را بر چوپانى گمارد تا تربيت مردم را به او بياموزد« سفينة
البحار ماده نبى» و علت ديگر آن، همان دقت و مطالعه در شگفتيهاى آفرينش در تنهايى
صحراست؛ چون در تنهايى، انسان بهتر مىتواند در آيات درونى و بيرونى بينديشد.