نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 578
ماجراى جالب هام، رسول خدا و على (ع)
(1) 52- امام صادق- 7- فرمود: رسول خدا- 6- در كوههاى تهامه مردى را ديد
كه بر عصاى بلندى به اندازه درخت خرما تكيه زده است. پس حضرت فرمود: اين آواز جن
است. جن گفت: من هام بن هيثم بن لاقيس بن ابليس هستم. حضرت فرمود: حد فاصل تو و
ابليس دو پدر مىباشد؟
گفت: آرى.
حضرت فرمود: بر تو چه
گذشته؟ گفت: روزگارم را به بيهودگى گذراندم مگر اندكى از آن را. از روزى كه قابيل،
هابيل را كشت من بودم. مىتوانستم حرف بزنم. اعتصام به حبل الهى نداشتم، در بيشه
مىگشتم و از تپهها بالا مىرفتم و مردم را به قطع رحم با خويشاوندان و مال حرام
دعوت مىنمودم.
پيامبر- 6- فرمود: بد سيرهاى است روش پيرى كه در سنين كهنسالى به انديشه
مىنشيند و جوانى كه در سنين جوانيش در آرزوها و خيالپردازى، روزگار مىگذراند.
آن جن گفت: من توبه
كردهام. آن زمان كه همراه (حضرت) نوح- 7- در كشتىاش بودم و او را
بخاطر دعايى كه براى قوم خويش مىنمود، ملامت كردم. آن حضرت نيز مرا به توبه واداشت.
پس از آن با (حضرت) هود- 7-، همراه با كسانى كه به او ايمان آورده
بودند، در مسجد آن حضرت بودم و او را نيز بخاطر دعايى كه براى قومش نمود، ملامت
كردم. و با الياس در شنزارها به سر مىبردم. و همراه (حضرت) ابراهيم- 7- بودم آن هنگام كه قوم وى با او خدعه كردند و آن حضرت را در آتش انداختند.
من در ميانه منجنيق و آتش بودم كه خداوند آتش را بر آن حضرت سرد و سلامت ساخت.
پس از آن، با (حضرت)
يوسف- 7- بودم آنگاه كه برادرانش به وى حسادت ورزيدند و او را در چاهى
افكندند. من او را به ژرفاى چاه بردم و او را غذا مىدادم و بسان يك رفيق با او
رفتار مىنمودم. بعد از آن، در زندان نيز يار و انيس
نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 578