(1) 54- از وشاء روايت
شده است كه قبل از اينكه به امامت امام رضا- 7- قطع پيدا كنم، چند
مسأله نوشتم و خواستم با آنها، امام رضا- 7- را آزمايش نمايم، از اين
رو نامه را در آستين خود گذاشتم و به سوى منزل او رفتم و در اين فكر بودم كه اذن
دخول بگيرم كه غلامى از خانه بيرون آمد و ندا داد كداميك از شما حسن بن على وشاء
است؟ گفتم: من.
گفت: امام رضا- 7- دستور داده اين نامه را به شما بدهم. پس نامه را گرفتم و ديدم جواب تمام
مسائل در آن بود. از اين رو مذهب واقفى را ترك كردم و به امامت امام رضا- 7- قطع پيدا نمودم[2].
اعطاى درهم و لباس قبل
از درخواست
(2) 55- ريّان بن صلت
مىگويد: در خراسان خدمت امام رضا- 7- رسيدم و با خود گفتم از آن حضرت
تعدادى از درهمهايى كه به اسم ايشان زده شده است خواهم خواست. وقتى كه خدمت امام
رسيدم به غلامش فرمود: ابو محمّد از اين درهمهايى كه اسم من روى آنهاست مىخواهد،
سى درهم بياور. پس غلام دراهم را آورد و من گرفتم. باز با خود گفتم: اى كاش! از
لباسهاى خود نيز به من مىپوشانيد، اين بار هم به سوى غلام متوجه شد و گفت: به
آنان بگو لباسهايم را نشويند و همان گونه بياور. غلام، يك پيراهن و شلوار و نعلينى
نزد من آورد.
دراهم پر بركت امام
رضا (ع)
(3) 56- وقتى كه «دعبل
خزاعى» در باره امام رضا- 7- قصيدهاى خواند،