نام کتاب : جلوههای اعجاز معصومین نویسنده : راوندی، قطب الدین جلد : 1 صفحه : 479
پاسخ، قبل از سؤال
(1) 3- ابو هاشم
مىگويد: جمّال مرا وكيل كرد كه با امام جواد- 7- سخن بگويم تا او را
در بعضى از كارهايش وارد كند.
گويد: وارد شدم تا با آن
حضرت سخن بگويم كه ديدم با عدهاى نشسته است، از اين رو نتوانستم چيزى بگويم.
حضرت فرمود: اى ابو
هاشم! بخور- و غذا را نزدم نهاده بود- آنگاه بدون اينكه بپرسم فرمود: اى غلام! به
جمالى كه ابو هاشم او را آورده بنگر و ببين چه كار دارد[1].
گل خوردن ابو هاشم
(2) 4- ابو هاشم
مىگويد: روزى با امام محمّد تقى- 7- به بستانى وارد شدم، گفتم: فدايت
شوم! من خيلى گل مىخورم و به آن اشتها دارم، براى من دعايى بكن.
حضرت مقدارى سكوت كرد و
بعد از چند روز به من فرمود: اى ابو هاشم! گل خوردن را خدا از تو برد.
(3) 5- ابو هاشم
مىگويد: مردى نزد امام جواد- 7- آمد و گفت: اى فرزند رسول خدا! پدرم
مرد و مالى داشت. و چون مرگش ناگهانى بود، نتوانستم جاى مالش را بدانم و من
عيالمند و از دوستان شما هستم پس به دادم برس.
امام جواد- 7- فرمود: هنگامى كه نماز عشا را خواندى بر محمّد و آل